loading...
پورتال تپلی فان
علی ش بازدید : 374 سه شنبه 25 فروردین 1394 نظرات (0)

88  اندکي آرامش

 

 

داستان زیبا و آموزشی
روزی کشاورزی متوجه شد ساعت طلای میراث خانوادگی اش را در انبار علوفه گم کرده بعد از آنکه در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودک که بیرون انبار مشغول بازی بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پیدا کند جایزه میگیرد.

 

به محض اینکه اسم جایزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه های علوفه را گشتند اما بازهم ساعت پیدا نشد.همینکه کودکان ناامید از انبار خارج شدند پسرکی نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتی دیگر به او بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید:چراکه نه؟

کودک مصممی به نظر میرسید. پس کودک به تنهایی درون انبار رفت و پس از مدتی به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحیر ازو پرسید چگونه موفق شدی درحالی که بقیه کودکان نتوانستند؟
کودک پاسخ داد: من کار زیادی نکردم، روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آنرا یافتم…

“ذهن وقتی در آرامش است ، بهتر از ذهن پرمشغله ، کار میکند. هرروز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد تا ببینید چطور باید زندگی خود را آنگونه که می خواهید سروسامان دهید.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 104
  • کل نظرات : 26
  • افراد آنلاین : 22
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 114
  • آی پی دیروز : 63
  • بازدید امروز : 466
  • باردید دیروز : 257
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 723
  • بازدید ماه : 723
  • بازدید سال : 31,425
  • بازدید کلی : 275,771
  • کدهای اختصاصی